«یَا رَبَّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ»
ظاهر «بیت الحرام» شناخته شده و باطن آن قلب انسان کامل است که بر غیر خداوند بلندمرتبه حرام شده است. آن خانه را از روی احترام، و به دلیل حرام شدن بسیاری از کارها بر احرامبستگان او، و حرمت قتل در ماههای حرام که وقت زیارت این خانه است، «بیتاللّه الحرام» نامیدهاند، چنانکه به دلیل برجستگی جاه و جایگاهش، آن را «کعبه» گفته اند، زیرا در وسط زمین واقع شده، با اینکه زمین کروی است، (و به دلیل همین برجستگی است که به استخوان برآمدهی پشت پا هم «کعب» گویند.) و در احادیث آمده است که کعبه نخستین جایگاه زمین است که آفریده شده، و نقطهی میانی بوده، سپس زمین از زیر آن فراخ و به شکل کروی گسترده شده است.[1] یا چنانکه در قاموس آمده، به دلیل چهارگوش بودن آن است: «کعَّبتَه تکعیبا؛ آن را چهارگوش کردی.»
گفتاری در برخی رموز عدد چهار
چنانکه در روایات آمده، کعبه چهار رکن دارد تا با بیت المعمور که در آسمان چهارم یا ششم است، برابر باشد، بیت المعمور نیز چهار رکن دارد تا با عرش برابر باشد.[2]
و عرش را چهار رکن است؛ رکن سپید، رکن زرد، رکن سبز و رکن سرخ؛
عرش به معنای علم نیز چهار مرتبه دارد؛ عنایت، قلم، قضاء، و قدر؛
چنان که کعبهی حقیقی که قلب (انسان کامل) است چهار رکن دارد؛ عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد،
و عدد عرش عملی (عقل) نیز چهار است؛ احساس، تخیّل، توهّم، و تعقّل؛
و چون «چهار» عددی کامل است در بسیاری از موارد مهم دیگر نیز بهکار آمده است؛
ـ تجلیات الهی چهار گونه است؛ تجلی ذاتی، صفاتی، افعالی و آثاری؛
ـ عوالم چهارگانهاند؛ لاهوت، جبروت، ملکوت، و ناسوت؛
ـ عناصر عالم طبیعت چهارتاست[3]؛
ـ توحید چهار مرتبه دارد؛ توحید ذاتی، صفاتی، افعالی و آثاری؛
ـ چنانکه در روایات وارد شده اسلام بر چهار کلمه بنانهاده شده است[4]، زیرا (هریک بر معنایی خاص دلالت دارد؛) «سبحان اللّه» بر صفات جلالیه دلالت میکند و «الحمدللّه» بر صفات جمالیه، چه «الحمدللّه» نشان میدهد همهی ستایشها ویژهی خداوند متعال، و درنتیجه همهی کمالات از آن اوست و تنها او سزاوار پرستش به همهی انواع عبادتهاست، پس درحقیقت به تمام تکالیف بنده رهنمون میشود. و «لاالهالااللّه» بر یگانگی او دلالت دارد و اینکه تنها او این شایستگی را دارد که هیچکس، پیدا و پنهان شریکی برایش نتراشد. و «اللّهاکبر» میرساند که خداوند برتر و والاتر از آن است که خردها و دریافتها بر او احاطه یابند، بلکه کلمه «اللّه» خود بهتنهایی، چکیدهوار حاکی از تمامی آن اموری است که بهتفصیل بر او دلالت میکند، چه مطلب «ما»ی شارحه و حقیقیه و «هل» بسیطه و مرکبه در صرف الوجود یکی است.[5]
و چون «چهار» عدد کاملی است، حاصل جمع اعداد یک تا چهار «ده» تمام میشود که پایانبخش هر زنجیرهی سادهی اعداد[6] است، و «چهار»، نخستین زوج زوج[7] است که آثار پربرکت بسیاری را برای مربع وفقی آن (4 در 4) دانسته، و به همین سبب آن را به «سعد اکبر» یعنی سیاره مشتری نسبت دادهاند. «چهار»، روح حرف «دال» نیز هست که پایان دو اسم «احد» و «احمد» است و رموز بسیار دیگری نیز دارد که ذکر آن، سخن را به درازا میکشاند.
همچنین خانهی خدا را «بیت العتیق» نیز نامیدهاند، زیرا تنها این خانه از غرق شدن نجات یافت، چنانکه در حدیث قوی[8] از امام صادقA روایت شده که فرمود: «خدای عزّوجلّ در روز سیلاب نوح تمام سرزمینها را در آب فروبرد، مگر این خانه را و در این روز، آن را «عتیق» نامیدند.»[9] و از ابوحمزهی ثمالی روایت شده که گفت: «در مسجدالحرام از امام باقرA پرسیدم: «به چه دلیل خداوند اینجا را «عتیق» نام نهاده؟» فرمود: «هیچ خانهای را خداوند روی زمین قرار نداد مگر اینکه صاحب و ساکنانی داشته باشد که در آن زندگی کنند، جز این خانه که هیچ کس در آن ساکن نیست و صاحبی جز خدای یگانه ندارد و آزاد است، پس «عتیق» نامیدهشده است.»[10] روایتهای دیگری نیز دراین باره وجود دارد، و البته خانهی دل انسان کامل نیز عتیق است، زیرا به ویژگی آزادگی از بند پدیدهها آراسته است.
«یَا رَبَّ الشَّهْرِ الْحَرَامِ»
ای پروردگار ماه حرام! که چهار ماه است ـ چنانکه فرمود: [إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ][11] ـ سه ماه پیاپی ـ یعنی «شوال»، «ذیقعده» و «ذیحجّه»[12] ـ برای برگزاری آیین حج و یک ماه جداگانه یعنی «رجب» برای انجام عمره، و خداوند در آن سه ماه به برکت حج و در رجب برای فضیلت عمره در این ماه، جنگ را حرام فرمود.
اما باطن ماه حرام، همان موسم دیدار است، و در آن ماه، جنگ با دشمنان درون حرام شده، زیرا پرداختن به دیگری در موسم دیدار حرام است، چنانکه آوردهاند عارفی از عارف دیگر[13] پرسید: «در کدام مقام قرار داری؟» گفت: «در مقام صبر» پس از چندین سال باز به او برخورد و پرسید: «اینک در کدام مقامی؟» پاسخ داد در یک مقام دیگر مثلاً رضا. آن عارف گفت: «تو که تمام عمر خود را به نفس خویش پرداختهای پس کی به خدا میرسی؟» البته منظور او این نبود که از پیراستن نفس بازدارد، بلکه مقصود بهشتاب رهسپردن است، که پیامبرJ فرمود: «بتازید که سبکباران پیشی گرفتند.»[14] و در روایات آمده است که برخی افراد همچون برقی درخشان از پل صراط میگذرند.[15] و چهارتا بودن ماههای حرام به دلیل هماهنگی با تعداد تجلیات است.[16]
«یَا رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ»
ای پروردگار سرزمین محترم! که همان مکه و باطن آن چهره انسان کامل است؛ او که قلبش خلوتخانهی محترم پروردگار است.
«یَا رَبَّ الرُّکْنِ وَ الـْمَقَامِ»
«ای پروردگار رکن و مقام!»
مقصود از «رکن» سه رکن «یمانی»، «شامی» و «مغربی» و مراد از «مقام» مقام ابراهیمA است یعنی همان سنگی که جای پای او بر آن نقش بسته است.
و باطن «ارکان»، اصول ایمان یعنی توحید، نبوت، امامت و معاد است؛
و باطن «مقام» استواری در دین پاک ابراهیمیA است.
از روایات چنین برمیآید که رکن یمانی به ائمه% و شیعیان آنان اختصاص دارد و هیچ کس جز ائمه% و پیروان ایشان فضیلت آن را نمیشناسد. به نظر من باطن این رکن، ولایت و این رکن صورت ولایت است. و در حدیث صحیح از امام صادقA روایت شده که فرمود[17]: «رکن یمانی دری از درهای بهشت است که خداوند از زمان گشودن، دیگر نبسته است.» و در روایت دیگر فرمود: «دری است که ما از آن وارد بهشت میشویم.» و کلینی در حدیثی صحیح از ابواسامه نقل میکند که گفت: «با امام صادقA طواف میکردم، چون به حجرالاسود رسید بر آن دست کشید و بوسید، اما هنگامی که به رکن یمانی رسید آن را در آغوش کشید. گفتم: «فدایت شوم! بر حجر دست میکشی، اما خود را به یمانی میچسبانی؟» فرمود: «پیامبرخداJ فرمود: «هیچگاه به رکن یمانی نیامدم مگر آنکه جبرئیلA را دیدم که بر من پیشی گرفته و آن را به آغوش کشیده است.» و از ابوفرج سندی نیز نقل است که گفت: «با امام صادقA طواف میکردم. فرمود: «کدام جایگاه محترمتر است؟» گفتم: «قربانت گردم! شما از من به این امر داناترید!» دوباره از من پرسید. گفتم: «درون خانه!» فرمود: «رکن یمانی که بر دری از درهای بهشت است، بر شیعهی آل محمدJ همواره باز و به روی دیگران بسته است. و هیچ مؤمن دراینجا دعایی نمیکند مگر آنکه این دعا بالا رود تا آن جاکه به عرش برسد و دراین حال میان او و خداوند هیچ حجابی نیست.» و از امام رضاA است: «پیامبرخداJ کعبه را طواف میفرمود تا آنکه به رکن یمانی رسید، سرش را به سوی کعبه برآورد و فرمود: «ستایش خدای را که تو را شرافت و بزرگی بخشید و ستایش خدای را که مرا به پیامبری برانگیخت و علی را امام فرمود. خدایا! خوبان خلق خود را به سوی او راهبری کن و بدان خلق را از او دوربدار!»
«یَا رَبَّ الـْمَشْعَرِ الْحَرَامِ»
«ای پروردگار مشعرالحرام!»
شاید مراد از مشعرالحرام معنای فراگیر «عرفات» باشد، زیرا عرفات نیز مشعر عبادت است و به این معنی فراوان به کاررفته، چنانکه در حدیث پیشین آمد.
«یَا رَبَّ الـْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»
«ای پروردگار مسجدالحرام»
نسبت مسجد به خانه نسبت سینه با دل در عالم معنی است.
«یَا رَبَّ الْحِلِّ وَ الْحَرَامِ»
«ای پروردگار حلال و حرام!»
«حلال» یعنی هرکاری که انجام آن روا باشد، چه ترک آن منع شده باشد که همان «واجب» است، چه جایز باشد که دراین صورت اگر انجام کار برتری داشته باشد «مستحب»، و اگر ترک آن بهتر باشد «مکروه»، و اگر ترک و انجام همسان باشد «مباح» خواهد بود. پس مقصود از «حلال»، «جایزبودن» است به معنای اعم از جوازی که دوسویش برابر است، یعنی همان «جوازی» که برای این قسم و سه قسم دیگر «جنس» است. و هرکاری که انجامش ناروا باشد «حرام» است. و اینها همان «احکام پنجگانهی شرعی» هستند و مراد از شرعی این نیست که این احکام عقلانی نیستند، بلکه شرع خود کاشف از احکام عقل است چنانکه زیربنای حسن و قبح عقلی نیز هست.
[1]- کلینی، الکافی، ج 2، ص 188
[2]- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 191
[3]- آب، باد، خاک، آتش
[4]- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 191
[5]- اساس تمام مطالب سه مطلب است؛ مطلب «ما»، «مطلب هل»، و مطلب «لم». یعنی پرسش از چیز مجهول سه مرحله دارد؛ حقیقت مجهول، وجود او و علتش. هرکدام از این سه مرحله خود دو مرتبه دارد. بنابراین 6 مطلب وجود دارد: ما شارحه، ما حقیقیه، الانسان ماهو؟ 1. بشر 2. حیوان ناطق هل بسیطه، هل مرکبه (1. هل الانسان موجود؟ 2. هل الانسان موجود له الکتابة) و لم ثبوتی، لم اثباتی.
[6]- یعنی 1 تا 10 در تمام گروههای دیگر تکرار میشود مثلاً 11 تا 20 و دوباره 21 تا 30 و باز از 31 تا 40 و...
[7]- به توانهای عدد «2» زوج زوج گویند؛ 4، 8؛ 16، 32 و...
[8]- حدیث قوی خبری است که تمامی افراد زنجیره حدیث امامیمذهب باشند، گرچه نسبت به بعضی از آنان مدح و ذمّی نرسیده باشد.
[9]- شیخ صدوق، علل الشرایع، ج2، ص 399
[10]- کلینی، الکافی، ج 4، ص 189
[11]- توبه / 36: «تعداد ماهها نزد خدا، از روزی که آسمانها و زمین را آفرید، در کتاب خدا، دوازده ماه است، از این میان چهار ماه، حرام است...»
[12]- «شوال» از ماههای حرام نیست بلکه ماههای حرام عبارتند از؛ ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب
[13]- این گفتوگو میان حسین بن منصور حلاج و ابراهیم خواص اتفاق افتاده است. نک؛ احیاء علوم الدین، ج 15، ص 72
[14]- سنن ترمذی، ج 5، ص 232 و صحیح مسلم، ج 8، ص 61
[15]- نک؛ امالی شیخ صدوق، ص 177 و مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 225 و ج 85، ص 3، و ج 87، ص 280
[16]- نک؛ همین فصل شرح عبارت «یا رب البیت الحرام»
[17]- تمام روایات از الکافی کلینی، ج 4، ص 408 تا 410 ذکر شدهاست.