ابوطالب(ع) بزرگ حامی پیامبر اکرم(ص)

هنگامى که ابوطالب(ع) در حالت احتضار قرار گرفت، همه بزرگان قریش نزد او جمع شدند؛ پس آن‌ها را وصیت کرد: اى گروه قریش! شما برگزیدگان خدا از خلق او هستید، شما را درباره محمد سفارش به نیکى مى‌کنم.

حضرت ابوطالب(ع) متولد ۹۰ سال قبل از هجرت و متوفی ۳ سال قبل از هجرت است، با حضرت عبدالله پدر پیامبر، از یک مادر بودند، اسم ایشان عمران بود و به خاطر پسر بزرگش «طالب» این کنیه را گرفت، بعد از فوت عبدالمطلب جد بزرگوار پیامبر، سرپرستی محمد مصطفی(ص) را بر عهده گرفت، به غیر از فرزند بزرگش، جعفر، عقیل و علی(ع) از دیگر فرزندان پسر ابوطالب هستند، از این میان، جعفر بن ابی‌طالب در سرزمین موته به دست کفار و علی(ع) در سن 63 سالگی به دست خوارج کشته شد.

تا اینکه در ۲۶ رجب سال دهم بعثت، پیامبر در ماتم از دست دادن عموی بزرگوارش سوگوار شد و بدن مطهر ابوطالب(ع) را در مکه معظمه در مقبره «حجون» معروف به «قبرستان ابوطالب‏» یا «قبرستان مُعلّی» دفن کرد، با مرگ ابوطالب، حضرت رسول(ص) و مسلمانان آن روز که کمتر از پنجاه نفر بودند، دچار حزن و اندوه بسیاری شدند، چرا که بهترین مدافع و فداکار در راه اسلام را از دست دادند، و آن سال به نام علم الحزن نامگذاری گردید.

اشعار ابوطالب در مدح و حمایت پیامبر اکرم(ص)

- ابن اسحاق مى‌گوید- پس از نزول سوره مسد - که قریش علیه پیامبر هم ‌پیمان شدند، ابو طالب گفت:

ألم تعلموا أنّا وجدنا محمداً / رسولاً کموسى خط فی أولّ الکتب

فلسنا و ربّ البیت نُسلم أحمداً / لعزّاءَ من عضّ الزمان و لا کربِ

آیا نمى‌دانید ما محمد را پیامبرى مانند موسى یافتیم که به پیامبرى و نام او در آغاز همه کتاب‌ها تصریح شده است.

به خداى کعبه قسم! ما پیامبر را به خاطر سختى‌ها و مشکلات با (بت) عزّی عوض نمى‌کنیم. (محمد بن إسحاق بن یسار، سیرة ابن إسحاق، ج ۲، ص ۱۳۸)

- حاکم با سند خود از ابن اسحاق نقل مى‌کند: عن ابن إسحاق قال: قال أبو طالب أبیاتا للنجاشی یحضّه على حسن جوارهم والدفع عنهم.

لیعلم خیار الناس أنّ محمدا / وزیر لموسى و المسیح ابن مریم

أتانا بهدی مثل ما أتیا به / فکلٌّ بأمر الله یهدی و یعصم

ابوطالب ابیاتى براى نجاشى سرود که او را به نیکى با پناهندگان و دفاع از آنان دعوت کرده بود:

باید بداند که بهترین مردم، حضرت محمد است و او وزیر موسى و حضرت مسیح است.

براى ما هدایتى آورد، مانند هدایتى که آن دو آورده‌اند، پس هر کدام از آن‌ها به امر و فرمان خدا هدایت مى‌کند و حفظ مى‌شود. (النیشابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم، المستدرک على الصحیحین، ج۲، ص۶۸۰)

- ابوالحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر مشهور به الأزدی البلخی در تفسیر مقاتل بن سلیمان جلد ۱، صفحه ۳۴۲ به اشعاری از ابوطالب اشاره و می‌نویسد:

وَاللَّهِ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ بِجَمْعِهِمْ / حَتَّى أُوَسَّدَ فِی التُّرَابِ دَفِیناً

فَاصْدَعْ بِأَمْرِکَ مَا عَلَیْکَ غَضَاضَةٌ / وَأَبْشِرْ وَقَرَّ بِذَاکَ مِنْکَ عُیُوناً

وَدَعَوْتَنِی وَ ذَکَرْتَ أَنَّکَ نَاصِحِی / فَلَقَدْ صدَقْتَ وَ کُنْتَ قَبْلُ أَمِیناً

وَ ذَکَرْتَ دِیناً قَدْ عَلِمْتُ بِأَنَّهُ / مِنْ خَیْرِ أَدْیَانِ الْبَرِیَّةِ دِینا

فرزند برادرم! قریش هرگز به تو دست نخواهند یافت تا روزى که در زیر خاک دفن شوم، دست از یارى تو بر نخواهم داشت، به آنچه مأمورى آشکار کن، از هیچ چیز مترس و بشارت ده و چشم‌ها را روشن ساز، مرا به آیین خود خواندى و مى‏دانم تو راستگو و در دعوت خود امین و درستکارى، حقا که دین «محمد» از بهترین دین‌ها است.

*طلب باران ابوطالب با توسل به پیامبر(ص)

احمد بن مروان دینورى مالکى در کتاب «المجالسة و جواهر العلم» و شمس الدین ذهبى در «تاریخ الإسلام»، داستان استسقاء حضرت ابوطالب و توسل وى را به رسول اکرم(ص) را این گونه نقل مى‌کنند:

جهلمه بن عرفطه مى‌گوید: به مسجد الحرام رسیدیم، ‌ دیدیم قریش گروه گروه با صداى بلند طلب باران مى‌کردند. یکى از آن‌ها گفت: از لات و عزى کمک بخواهید، دیگرى گفت: از منات که سومین آن‌ها است، کمک بگیرید، پیرمرد زیبا روی و نیک رأیی گفت: ما از حق منحرف هستیم؛ در حالى باقى‌ماندگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل در میان ما است، گفتند: منظورت ابوطالب است؟ گفت: بلی، همگى به راه افتادند و من نیز همراه‌شان شدم، در خانه ابوطالب را کوبیدیم، پس مردى زیباروى که بر اثر گرسنگى چهره‌اش زرد شده بود، بیرون آمد، ازارى داشت که با آن خود را پوشانده بود، ‌ همگى دور او را گرفتند و گفتند: اى ابوطالب! بیان‌ها خشک شده و مردم دچار قحطى شده‌اند، پس بشتاب و براى ما طلب باران کن، ابوطالب گفت: وقتى خورشید غروب کرد و باد از حرکت ایستاد، خواهم آمد. وقتى خورشید غروب کرد و یا نزدیک غروب شد، ابوطالب از خانه خارج شد؛ در حالى که همراه او جوانى بود که همانند خورشیدى که از پس ابر تاریک طلوع مى‌کند، مى‌درخشید و جوانان دیگرى او را همراهى مى‌کردند، ابوطالب او را گرفت، پشتش را به خانه کعبه چسباند، زیر بغل آن جوان را گرفت، دستان او را براى دعا بلند کرد، جوانان نیز اطراف او را گرفته بودند؛ در حالى که در آسمان یک تکه ابر دیده نمى‌شد، ناگاه ابر از این طرف و آن طرف جمع شدند و باران شدیدى بارید، تا جایى که بیابان‌ها و صحرا‌ها پر از آب شد، اینجا بود که ابوطالب این شعر را سرود:

سپید چهره‌اى که از برکت چهره نورانى او مردم از ابر باران می‌طلبند، همانی که مایه دلخوشى بى‏پدران و پناه بیوه زنان است.

بى‏چاره‏گان بنى هاشم به او پناه مى‌برند و زمانى که در کنار او هستند، در نعمت و بخشش به سر مى‌برند.

*دفاع جانانه ابوطالب از پیامبر(ص)

در روایتى که ابن سعد در «طبقات» نقل مى‌کند، دفاع ابوطالب از پیامبر به چشم مى‌خورد:

 «و مردم سالکت شدند، سپس گفتند: اى ابوطالب! آیا پسرت را نگاه نمى‌کنى که از پیامبر حمایت مى‌کند؟ ابوطالب گفت: او را‌‌ رها کنید که او هرگز در نیکى به پسر عمویش کوتاهى نخواهد کرد. (الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری، الطبقات الکبرى، ج ۱، ص ۱۸۷)

نقش او در تاریخ اسلام، تکوّن و شکل‌گیری آن بسیار عظیم و سترگ است، چنانچه رحلت آن بزرگوار نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ اسلام پدید آورد؛ اگر رحلت ایشان پیش نیامده بود حضرت رسول (ص) مأمور به هجرت از مکه نمی‌شد، در جلد یکم کتاب اصول کافی آمده است: خداوند توسط جبرئیل به آن بزرگوار امر کرد: اکنون که یاور و حامی خود را از دست داده‌ای از مکه بیرون برو!

*برخورد تند ابوطالب با ابولهب

هنگامی که ابولهب در حین سخنرانى پیامبر به او اعتراض کرد، ابوطالب دفاع جانانه‌اى کردند که ابن اثیر از علماى بزرگ اهل سنت آن را ذکر کرده است: «لما اعترض أبو لهب على النبی صلى الله علیه و سلم عند إظهاره الدعوة قال له أبو طالب: یا أعور، ما أنت وهذا».

زمانى که ابولهب در حین صحبت‌هاى رسول خدا(ص) در دعوت خویشان اعتراض کرد، ابوطالب به او گفت: ‌اى مرد یک چشم! این حرف‌ها به تو چه ربطى دارد! (المرسی، أبو الحسن علی بن إسماعیل بن سیده، المحکم والمحیط الأعظم، ج ۲، ص ۳۴۳)

* فرزندان ابوطالب، پیشمرگ پیامبر

ابن أبى الحدید معتزلى مى‌نویسد: ابوطالب، بسیار مى‌ترسید که دشمنان رسول خدا(ص) با شناسایى خوابگاه آن حضرت شبانه هجوم آورند، به همین خاطر فرزندش على را به جاى او در بستر مى‌خواباند.

*وصیت ابوطالب به پیروی از رسول‌الله(ص)

کلاعى اندلسى در «الإکتفاء»، صالحى شامى در «سبل الهدى» مى‌نویسند: «هنگامى که ابوطالب در حالت احتضار قرار گرفت، همه بزرگان قریش نزد او جمع شدند؛ پس آن‌ها را وصیت کرد و فرمود: اى گروه قریش شما برگزیدگان خدا از خلق او هستید، شما را درباره محمد سفارش به نیکى مى‌کنم؛ زیرا او امین قریش و راستگو‌ترین فرد در میان عرب است، او دربردارنده همه ویژگى‌هاى است که شما را به آن سفارش کردم، او براى ما چیزى آورده که قلب آن را مى‌پذیرد و زبان از ترس ملامت دیگران آن را انکار مى‌کند.

به خدا قسم! گویا مى‌بینم که عقب افتاده‌هاى عرب و اهالى روستا‌ها و و مردم محروم دعوتش را اجابت مى‌کنند و گفتار او را تصدیق مى‌کنند و امر او را بزرگ مى‌دارند... اى گروه قریش، او پسر پدر شما است، ‌ براى او یاور و براى حزب او حامى باشید، به خدا قسم کسى راه او را نمى‌رود؛ مگر اینکه هدایت مى‌شود و کسى که هدایت او را بپذیرد، خوشبخت مى‌شود‌ و اگر از عمر من باقى مانده بود و در اجل من تاخیر مى‌افتاد، سختى‌هاى او را به جان مى‌خریدم و در مقابل بلا‌ها از او دفاع مى‌کردم»

برخورد ابوطالب(ع) با اسلام آوردن علی(ع)

ابوبکر شیرازی در کتاب خود، ماجرای مواجهه ابوطالب(ع) را با حضرت علی(ع) را اینگونه توضیح می‌دهد:

هنگامی که وحی خدا بر پیامبر(ص) فرود آمد و به نبوت برگزیده شد، برای اقامه نماز به مسجد‌الحرام رفت، علی(ع) در حالی که ۹ سال بیشتر نداشت از کنار او گذشت، حضرت رسول(ص) فرمودند: علی نزد من بیا! سپس حضرت خطاب به علی(ع) فرمود: من فرستاده خدا به ویژه بر تو و به طور عام بر سایر مردم هستم، پس در طرف راستم بیا تا نماز به جا آوری، علی(ع) پاسخ داد:‌ای رسول خدا(ص) می‌روم از پدرم اجازه بگیرم، پیامبر(ص) فرمود: برو او به تو اجازه خواهد داد، پس علی برای کسب اجازه پیروی از پیامبر به سوی پدرش رفت، ابوطالب(ع) گفت: پسرم! می‌دانی که محمد(ص) همواره امین خدا بوده است، به سوی او بشتاب و او را پیروی کن تا رشد و صلاح ‌یابی، علی(ع) به سوی رسول‌الله آمد و نماز خواند.

اظهار سرور ابوطالب(ع) درباره اسلام حمزه سید‌الشهداء

در بسیاری از منابع تاریخی آمده است که حضرت حمزه(ع) در سال پنجم بعثت اسلام آورد، اما «ابن عبدالبرّ» در کتاب الاستیعاب و ابن حجر عسقلانی در جلد یکم کتاب «الاصابه» صفحه ۳۵۱ بر این باور است که حمزه(ع) در سال دوم بعثت به دین اسلام درآمده بود، حمزه با وجود ایمان آوردنش تا واقعه آزار ابوجهل نسبت به حضرت رسول(ص) از اعلان علنی مسلمان شدنش خودداری می‌کرد و این از تاکتیک‌های خاصی بود که حضرت ابوطالب(ع) اتخاذ کرده بود و از سیاست ابوطالب، زعیم بنی هاشم این بود که اقربای نزدیک رسول‌الله، مادامی که با کتمان ایمان آوردنشان می‌توانستند به رسول خدا(ص) خدمت کنند و در حفظ و حراست او بکوشند، ایمان آوردن خویش را کتمان می‌کردند، اما وقتی اظهار اسلام فردی باعث تقویت اسلام و تشویق دیگران به مسلمان شدن می‌شد، لزوم کتمان و پوشاندن ایمان از بین می‌رفت، پس از ماجرای برخورد حمزه(ع) با ابوجهل، حمزه(ع) خطاب به ابوجهل گفت: پیامبر(ص) را ناسزا می‌گویی من به او ایمان آورده‌ام و راهی که او رفته است من نیز می‌روم اگر قدرت دارای با من ستیز ‌کن.

پس از اینکه حمزه سید‌الشهداء اسلام خود را آشکار کرد، ابوطالب(ع) در تشویق حمزه برادر خود، او را به کینه‌اش «ابویعلا» خطاب کرد و ابیاتی را در وصف او سرود:

‌ای ابویعلا! بر دین احمد پایداریمان، دین او را آشکار کن و بر آن استوار باش که پیروز خواهی شد از کسی که دین خود را با راستی و اراده از جانب خدا آورده است حمایت کن!

‌ای حمزه از پذیرش آیین او سرباز نزن چقدر مسرور شدم که گفتی به خدای یگانه ایمان آورده‌ای، به تو سفارش می‌کنم که در راه جلب خشنودی خدای یکتا یار و یاور پیامبر خدا باشی.

مراقبت ویژه ابوطالب(ع) از رسول خدا(ص) در شعب ابی‌طالب

در منابع مختلف آمده است: وقتی پیامبر (ص) در شعب ابی‌طالب بود، ابوطالب به اندازه‌ای نگران رسول‌الله بود که هر شب وقتی بقیه افراد به خواب می‌رفتند، ابوطالب یکی از فرزندان خود را جای حضرت رسول(ص) می‌خواباند و خیمه و چادر ایشان را تغییر می‌داد تا مبادا دشمنان گزندی بر حضرت وارد کنند و حضرت علی(ع) نیز چندین مرتبه در جای پیامبر(ص) خوابید و این گونه ابوطالب محل خواب رسول‌الله را کتمان می‌کرد.

نقش نگین انگشتری ابوطالب(ع)

در زمان‌های دور رسم بر این بود که مردان بزرگ، روی نگین انگشتری خود جمله کوتاه و مختصری که حاکی از اعتقاد و ایمان فرد بود حک می‌کردند در باب نقش نگین حضرت ابوطالب(ع) علامه امینی در کتاب الغدیر می‌نویسد: شیخ ابوالفتوح رازی از قول امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) نقل کرده است که حضرت می‌فرمود: از پدران من به طرق گوناگون نقل شده است که نقش نگین انگشتری ابوطالب(ع) این بود «رضیت بالله ربّا و بإبن اخی محمد نبیّاً و بإبنی علیّ له وصیّا».

علامه امینی (ره) در پاورقی کتاب نوشته است مطلب نقش نگین انگشتری ابوطالب(ع) را سید شیرازی در «درجات الرفیعه» و اشکوری در «محبوب القلوب» روایت کرده است و این ماجرا بسیار پیش از جریان برگزیده شدن علی(ع) به جانشین حضرت رسول(ص) بوده است.

وفات ابوطالب(ع) و حزن پیامبر(ص)

۲۶ رجب مصادف با وفات عموی بزرگوار پیامبر(ص) است. ابن ابی‌الحدید در جلد چهاردهم شرح نهج‌البلاغه در صفحه ۷۶ نقل می‌کند: وقتی علی (ع) خبر رحلت ابوطالب(ع) را به پیامبر(ص) داد، ایشان سخت گریست و به علی(ع) دستور غسل و کفن ابوطالب(ع) را داد.

تاریخ یعقوبی آورده است: هنگامی که رحلت ابوطالب(ع) را به حضرت رسول(ص) اطلاع دادند اندوه، قلب ایشان را فشرد و حضرت به شدت بی‌تابی می‌کرد؛ بر سر جنازه عموی خود حضور یافت و سمت راست صورت عمو را چهار بار و سمت چپ را سه بار مسح کرد، سپس فرمود عمو جان در کودکی تربیتم کردی در یتیمی کفالتم فرمودی، در بزرگی یاری‌ام نمودی! خدا از سوی من تو را پاداش خیر دهد و مقابل تابوت رفت و شروع به گریستن کرد و فرمود: خویشاوند تو بودم و تو جزای خیر دریافت کردی.

هنگامی که جنازه ابوطالب(ع) را برای دفن می‌بردند پیامبر(ص) با پای برهنه در حالی که به سختی می‌گریست دنبال جنازه او راه می‌رفت و می‌گفت: چه عموی خوبی برای من بودی بعد از تو به کجا روم.

مرحوم محدث قمی(ره) نیز در منتهی‌الآمال می‌نویسد: حضرت رسول(ص) در مصیبت ابوطالب گریست و می‌فرمود: ‌ای عم، صله‌رحم کردی و در کنار من هیچ فرونگذاشتی خداوند تو را جزای خیر دهد.

علت هجرت رسول خدا(ص) از مکه به مدینه

تمامی تاریخ نویسان بر این امر اتفاق دارند که تا ابوطالب(ع) در قید حیات بود رسول‌الله نیازی به هجرت از مکه نداشت وقتی آن انسان بزرگوار از عالم فانی به دیار باقی شتافت حضرت رسول(ص) از مکه هجرت کرد در آیه ۳۰ سوره مبارکه «انفال» آمده است: به یاد آور پیامبر، هنگامی که کافران در مورد تو مکر کرده و می‌اندیشند که تو را زندانی، کشته و یا تبعید خواهند کرد آنان مکر می‌کنند، خدا هم مکر می‌کند و خداوند بهترین مکر کنندگان است.

مرحوم کلینی در کتاب «کافی» در ذیل این آیه نوشته است: پس از فوت ابوطالب(ع) خدای تعالی به رسول‌الله وحی کرد از شهری که مردمش ستمگرند بیرون رو، زیرا تو در مکه پس از ابوطالب یاوری نداری و آن حضرت را به هجرت امر کرد.

همچنین کلینی در کتاب «الحجه» حدیثی را نقل کرده که از منظر علمای رجال، حدیثی صحیح و با سندی عالی است، امام صادق (ع) می‌فرمایند: چون ابوطالب(ع) وفات یافت جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و عرض کرد:‌ ای محمد از مکه بیرون رو زیرا در اینجا یاوری نداری و از این رو قریش بر پیامبر(ص) هجوم آورند و حضرت به یکی از کوه‌های مکه که جحون نام داشت پناه برد.

اشعار ابوطالب در وصف پیامبر(ص)

هنگامى که ابوطالب در حالت احتضار قرار گرفت، همه بزرگان قریش نزد او جمع شدند؛ پس آن‌ها را وصیت کرد: اى گروه قریش! شما برگزیدگان خدا از خلق او هستید، شما را درباره محمد سفارش به نیکى مى‌کنم.